مستعمره ای به نام هرمزگان- کاملیا کاکی

ساخت وبلاگ

برای مسیری کوتاه تاکسی گرفتیم و در میانه راه راننده از ما پرسید کجایی هستیم؟ ما گفتیم.

سر تکان داد و یکی از ترانه های دل دلی را زمزمه کرد و یک کاکا هم به ناف ما بست. در چهره همه ما کظم غیظ بود؛ چرا که نمی خواستیم روزمان را با بحث های مسخره خراب کنیم.

مرد اما دست بر نمی داشت. جایی از ما پرسید مگر شما در آپارتمان زندگی می کنید؟

اینجا بود که دیگر نتوانستیم جلوی خودمان را بگیریم و یکی گفت نه ما در چادر زندگی می کنیم و شتر سوار می شویم. پولدارهایمان شتر دو کوهان دارند.

این را برای این تعریف کردم که به یاد خودم و همشهریانم بیاورم که مردمِ دیگر مناطق کشور نه تنها شناخت صحیحی از ما نداشتند بلکه با تصویر های غلطی که از سینما دیده بودند، ما را قضاوت می کردند.

خیلی هم دور نه همین 10 سال پیش!

این نگاه و تصویر از کجا می آمد؟ سینمایی که از هرمزگان یا بچه های پا برهنه را می شناسد یا ماشین های قاچاق و یا یک مشت آدم که به لهجه ای من در آوردی حرف می زنند. شبیه آنچه کشورهای استعمارگر از مستعمراتشان نشان می دادند.

مثل زیبایی هند از چشم های یک توریست انگلیسی که با تفاخر دستی بر سر بچه های گرسنه هندی می کشد و مثلا برایشان هدیه می خرد.

بچه سیاهپوست آفریقایی که در صحرا می دود و تضاد پوست سیاه او و سفیدی صحرا بسیار زیباست و البته این بچه به زودی از هزار بیماری و بی غذایی می میرد که خیلی مهم نیست.

مهم این است که توریست سفیدپوست اروپایی عکس ها و فیلم هایش را گرفته و ساخته است.

این نگاه را ما مستعمره نشینان هرمزگانی هم خوب می فهمیم.

سالهاست که با ما همینطور رفتار کرده اند. یکی را با سلام و صلوات از تهران آورده اند تا از زیبایی های استانمان فیلم بسازد.

چند میلیون یا میلیارد بگیرد و منت بر سر ما بگذارد که استانمان را معرفی کرده. نتیجه آن برای استان می شود بچه هایی که نیمه لخت در دریا می دوند و یا یک مشت در و دیوار که از عظمت و بزرگیشان حرف زده می شود، بی آنکه طرف بداند این دریای زیبا و نیلگون برای بسیاری از ما مردم نه تنها زیبا نیست که یادآور داغ عزیزانی است که هرگز باز نگشته اند.

آن قلعه پرتغالی ها برای ما یادآور داغ مردمانی است که بی گناه خونشان ریخته شده؛ نه نشانه فرهنگ و تمدن به زور چپانده شده ی پرتغالی.

ما حق حرف زدن نداریم. این را یادتان باشد ما مردمی مستعمره هستیم که باید بنشینیم تا دیگرانی که هیچ از ما نمی دانند ما را شبیه کسانی که برای شادی دیگران با لهجه ای عجیب و غریب حرف می زنند تصویر کنند.

حق با کسانی است که از خارج استان برای ما نسخه می پیچند...ما نه فرهنگ داشته ایم، نه هنر، نه موسیقی، نه شعر.

تمام این ها که در این شهر می بینید دستاورد توریست هایی است که عشق به این شهر و استان دیوانه شان کرده بود.

باید بنشینیم تا دیگران بیایند و برایمان از زیبایی های استانمان بگویند. نام های بزرگ که چون در تهران هستند، بزرگند.

چون در تهران هستند آدم حسابی تر از ما شده اند. چون دائما از طرف زمین و زمان حمایت می شوند سالی چند فیلم می سازند.

 ما که بهتر از آقای مشاور نمی فهمیم! سالهاست صبوری و سکوت ما را به پای سادگی ما گذاشته اند.

شاید اگر سالها پیش، وقتی با بودجه ما برای اصفهان پارک ساخته بودند، حرف زده بودیم؛ امروز لازم نمی شد برای حقی که از فیلمسازان استانمان دریغ می شود، یقه بدرانیم.

چند روزی غوغا بالا می گیرد و بعد پولی که می توانست صرف عمران و آبادی بخش فرهنگی هرمز شود، بی سر و صدا خرج می شود و باز ما می مانیم و دردهایمان.

ما می مانیم و هنرمندانی که یک به یک جلوی چشم هایمان آب می شوند یا در زیر فشارها، هنر را رها کرده و دام زندگی ماشینی می افتند.

این مطلب را نه به عنوان یک هنرمند بلکه به عنوان یک هرمزگانی می نویسم.

شاید آقای استاندار اهل ایلام که زادگاهشان رتبه های اول خودسوزی زنان را دارد، این حرف مرا بهتر از همه بفهمد:  خودسوزی همیشه پیت نفت نیست که بر سر می ریزیم.

گاهی دیده نشدن، به حاشیه رانده شدن و در خلاء دست و پای باطل زدن، همان شعله کبریتی است که ما به تن خودمان می زنیم.

چند هنرمند دیگر باید در این میانه آب شوند و از بین بروند تا شما بفهمید هرمزگان غیر از زیبایی و پول، هنر و هنرمند هم دارد...

هرمزگان زیبا...
ما را در سایت هرمزگان زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان hormoz بازدید : 217 تاريخ : شنبه 8 ارديبهشت 1397 ساعت: 15:31